من خدایی دارم، که در این نزدیکیست…
نه در آن بالاها!
مهربان، خوب، قشنگ…
چهرهاش نورانیست
گاهگاهی سخنی میگوید،
با دل کوچک من،
سادهتر از سخن ساده من
او مرا میفهمد!
او مرا میخواند،
او مرا میخواهد،
او همه درد مرا میداند…
یاد او ذکر من است، در غم و در شادی
چون به غم مینگرم،
آن زمان رقصکنان میخندم…
که خدا یار من است،
که خدا در همه جا یاد من است.
او خدایست که همواره مرا میخواهد،
او مرا میخواند
او همه درد مرا میداند…
labkhandezendegi.com
تاریخ : یکشنبه 93/1/10 | 8:0 عصر | نویسنده : شهرزادنصرآزادانی | نظرات ()
بازآی هرآنچه هستی بازآی
گر کافروگبرو بت پرستی بازآی
این درگه مادرگه نومیدی نیست
صدباراگرتوبــه شکستی بازآی
تاریخ : سه شنبه 93/1/5 | 10:39 صبح | نویسنده : شهرزادنصرآزادانی | نظرات ()
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد | حالتی رفت که محراب به فریاد آمد |
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار | کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد |
باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند | موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد |
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم | شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد |
ای عروس هنر از بخت شکایت منما | حجله حسن بیارای که داماد آمد |
دلفریبان نباتی همه زیور بستند | دلبر ماست که با حسن خداداد آمد |
زیر بارند درختان که تعلق دارند | ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد |
مطرب از گفته حافظ غزلی نغز بخوان | تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد |
تاریخ : یکشنبه 92/12/4 | 1:18 عصر | نویسنده : شهرزادنصرآزادانی | نظرات ()
من که عفو تو را شوق جان کرده ام
در سر کوی تو آشیان کرده ام
گه خطا بر ملا، گه نهان کرده ام
عذر شرمندگی می زنم این صلا
ارحم الراحمین ،ناتوانم ببین
واسع المغفرة اکرم الاکرمین
تاریخ : پنج شنبه 92/12/1 | 11:34 صبح | نویسنده : شهرزادنصرآزادانی | نظرات ()